قلبمو می بینی؟
روی زمین افتاده
داره نفس نفس میزنه
داره با خون قرمز رنگش
روی زمین خاکی احساس
می نویسه
دوستت دارم عشق من!
نگاه کن
داره واسه تو می نویسه…
می بینی چه صادقانه به پات افتاده!
درست برعکس تو...
یه بار نشد تو چشام نگاه کنی
و راستی راستکی بگی دوستم داری یا نه!
هروقت ازت پرسیدم
یا به آسمون نگاه کردی
یا به زمین!
به آسمون نگاه کردی تا
ببینی بازم روحم تا اوجش رفته یا نه؟
و وقتی دیدی هنوز اوج نگرفته
به زمین نگاه کردی
که ببینی غرورم خاکی شده یا نه
و بعدشم چشاتو بستی و
بی رحمانه گفتی آره
دوستت دارم...
وقتی دیدی روحم به پرواز دراومد
خندیدی!
آره به احساسم خندیدی
گفتی چقدر زودباوری
فکر نمی کردم انقدر ساده باشی
و بازم من لبخند زدم و گفتم
ولی من دوستت دارم
این بار قهقهه زدی و گفتی
خسته نشدی انقدر این کلمه رو گفتی؟
منم با آرامش خاطر
یه بار دیگه
شمرده شمرده
زیر لب زمزمه کردم:
نه...بازم می گم که
با تمام وجود دوستت دارم
مثل همیشه دستتو جلو آوردی
قلبیو که بعد از بارها شکستن
پس آورده بودی
دزدیدی و مثل سایه تو یه رویا
رفتی
رفتی و منو تنها گذاشتی
با سینه ای خالی از قلب...
نظرات شما عزیزان:
|